... عن ابن عباس قال:
... فتقدم رسول الله صلی الله علیه و آله ما شاء الله ان یتقدم حتی سمع ما قال الرب تبارک و تعالی « انا المحمود و انت محمد شققت اسمک من اسمی فمن وصلک وصلته و من قطعک بتکته انزل الی عبادی فاخبر هم بکرامتی ایاک و انی لم ابعث نبیا الا جعلت له وزیرا و انک رسولی و ان علیا وزیرک »
فهبط رسول الله صلی الله علیه و آله فکره ان یحدث الناس بشیءٍ کراهیة ان یتهموه لانهم کانوا حدیثی عهد بالجاهلیة.
حتی مضی لذلک ستة ایام فانزل الله تبارک و تعالی { فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک و ضائق به صدرک} ( سورة الهود الآیة 12)
فاحتمل رسول الله صلی الله علیه و آله ذلک حتی کان یوم الثامن فانزل الله تبارک و تعالی علیه{ یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس} ( سوره مائده الآیة 67)
فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: تهدید بعد وعید لامضین امر الله عز و جل فان یتهمونی و یکذبونی فهو اهون علی من ان یعاقبنی العقوبة الموجعة فی الدنیا و الآخرة.
قال: و سلم جبرئیل علی علی بامرة المومنین.
فقال علی علیه السلام: یا رسول الله اسمع الکلام و لا احس الرویة.
فقال صلی الله علیه و آله: یا علی هذا جبرئیل اتانی من قبل ربی بتصدیق ما وعدنی.
ثم امر رسول الله صلی الله علیه و آله رجلا فرجلا من اصحابه حتی سلموا علیه بامرة المومنین.
ثم قال: یا بلال ناد فی الناس ان لا یبقی غدا احد الا علیل الا خرج الی غدیر خم.
فلما کان من الغد خرج رسول الله صلی الله علیه و آله بجماعة اصحابه فحمد الله و اثنی علیه ثم قال:
ایها الناس! ان الله تبارک و تعالی ارسلنی علیکم برسالة انی ضقت بها ذرعا مخافة ان تتهمونی و تکذبونی حتی انزل الله علی وعیدا بعد وعید. فکان تکذیبکم ایای ایسر علی من عقوبة الله ایای. ان الله تبارک و تعالی اسری بی و اسمعنی و قال: یا محمد ! انا المحمود و انت محمد شققت اسمک من اسمی فمن وصلک وصلته و من قطعک بتکته انزل الی عبادی فاخبرهم بکرامتی ایاک و انی لم ابعث نبیا الا جعلت له وزیرا و انک رسولی و ان علیا وزیرک.
ثم اخذ صلی الله علیه و آله بیدی علی بن ابی طالب علیه السلام فرفعهما حتی نظر الناس الی بیاض ابطیهما و لم یر قبل ذلک ثم قال:
ایها الناس ان الله تبارک و تعالی مولای و انا مولی المومنین فمن کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.
فقال الشکاک و المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و زیغ: نبرا الی الله من مقالته لیس بحتم و لا نرضی ان یکون علی وزیره هذه منه عصبیة.
فقال سلمان و المقداد و ابوذر و عمار بن یاسر: و الله ما برحنا العرصة حتی نزلت هذه الآیة { الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا} فکرر رسول الله صلی الله علیه و اله ذلک ثلاثا.
ثم قال: ان کمال الدین و تمام النعمة و رضی الرب بارسالی الیکم بالولایة بعدی لعلی بن ابی طالب ( علیه الصلوة و علیه السلام)
ابن عباس رخداد معراج پیامبر را تعریف می کرد تا بدین جا رسید که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
پروردگار تبارک و تعالی ( در آسمان به من ) فرمود: من محمود هستم و تو محمد نام تو را از نام خود گرفتم پس هر کس به تو پیوست پیوند او را با خود برقرار سازم و هرکس از تو برید پیوند او را قطع می کنم.
به سوی بندگانم برو و آنان را از کرامتی که بر تو داشتم آگاه کن ( و نیز به آنها بگو) که من هیچ پیامبری را مبعوث نکردم مگر اینکه برای او وزیری قرار دادم تو پیامبر من هستی و علی وزیر تو.
آن گاه پیامبر به زمین فرود آمد، ولی به خاطر آن که مبادا مورد تهمت و تکذیب قرار گیرد ، دوست نداشت ( درباره آنچه شنیده بود) به مردم چیزی بگوید چرا که آنان تازه دوران جاهلیت را پشت سر گذاشته بودند.
شش روز از این امر گذشت خداوند این آیه را فرو فرستاد که « شاید که تو برخی از آنچه که به تو وحی شده ترک کرده و دلتنگ شدی »
پیامبر خدا صلی الله علیه و اله بار سنگین این آیه را بدوش کشید تا اینکه روز هشتم این آیه نازل شد : « ای رسول! آنچه از جانب پروردگارت به تو رسیده ابلاغ کن و اگر انجام ندهی در واقع رسالت خود را ابلاغ نکرده ای و خدا تو را از شر مردم حفظ خواهد کرد»
پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود: ابتدا اخطار داده شدم و اینک تهدید شدم باید دستور خدا را اجرا کنم که اتهام و تکذیب مردم آسان تر از عذاب و عقوبت خداست.
و جبرئیل با عنوان امیر المومنین به علی علیه السلام سلام کرد.
علی علیه السلام عرض کرد: ای پیامبر خدا! کلامی می شنوم ولی کسی را نمی بینم.
پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: این جبرئیل است که از جانب خدا آمده تا آنچه ( را که خدا درباره تو ) به من وعده داده تصدیق کند.
سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمان داد همه یکی یکی آمدند و با عنوان امیر المومنین بر او سلام دادند.
آن گاه به بلال فرمود: اعلان کن که فردا همه – جز افراد بیمار – در غدیر خم جمع شوند.
روز بعد پیامبر صلی الله علیه و آله با گروهی از اصحابش ( به غدیر خم ) رفت و پس از حمد و ثنای خداوند فرمود:
ای مردم! خداوند ماموریتی به من داده است ولی از ترس این که مرا متهم کنید و تکذیب نمایید آن را اعلان نکردم تا این که خداوند دو بار مرا تهدید کرد. دیدم شکیبایی در مقابل تکذیب شما آسان تر از گرفتار شدن به عقوبت خدا است. پروردگار تبارک و تعالی مرا به اسمان برد و فرمود: ای محمد ! من محمود هستم و تو محمد . نام تو را از نام خود گرفتم ، پس هر کس به تو یوست پیوند او را با خود برقرار سازم و هرکس از تو برید پیوند او را با خود قطع کنم. به سوی بندگانم برو و آنان ا از کرامتی که بر تو داشتم آگاه کن ( و به آنان بگو ) من هیچ پیامبری را مبعوث نکردم مگر اینکه برای او وزیری قرار دادم. تو پیامبر من هستی و علی وزیر تو.
آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را بالا گرفت ، به طوریکه کردم سفیدی زیر بغل آن دو را دیدند – که پیش از آن دیده نشده بود - سپس فرمود:
ای مردم! به راستی که خدا مولای من است و من مولای مومنان، هرکه من مولای اویم علی هم مولای اوست، خدایا او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار یاری کننده اش را یاری کن و خوار کن هر که او را تنها گزارد.
شکاکان ، منافقان و بیمار دلان گفتند: ما ازین سخنان بیزاریم و راضی نیستیم که علی وزیر او باشد، چون این کار را از روی تعصب خویشاوندی انجام داده است.
سلمان مقداد ابوذر و عمار گفتند: به خدا قسم! از آن محل بیرون نرفته بودیم تا که این آیه نازل شد: { امروز دین شما را برایتان به کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم}
حضرت این آیه را سه بار تکرار کرد، آن گاه فرمود: کمال دین و تمام نعمت و رضایت و خشنودی خداوند به واسطه ی فرستادن من به سوی شما برای ابلاغ ولایت علی ابن ابی طالب بعد از خودم می باشد.
امالی صدوق مجلس 56 حدیث 10